بارانباران، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

من و مامان

خداحافظ شیر HA

    بالاخره از دست پروتئن گاوی نجات پیدا کردیم و خانومی شیر خشک معمولی مثل همه بچه هاو شیر گاو رو شروع کرده و شکر خدا اصلا هم بدنش واکنش نشون نداد . از این بابت من و باباش و همه اطرافیان خیلی خوشحال شدیم .  این باعث می شه که یه کم جون بگیره . بچم خیلی ناراحتی کشید . خیلی براش خوشحالیم و امیدوارم که بقیه موارد آلرژی هم رفع بشه . الان دختری چیزهای بیشتری رو می تونه بخوره و مثل بقیه بچه ها بستنی رو هم می تونه امتحان کنه. درپوست خودم نمیگنجم یکی از بزرگترین خوشحالیهای زندیگیم شد. خداکنه که هیچ کوچولویی مشکل نداشته باشه و همشون سالم و سلامت باشن و دختر من هم روز به روز بزرگتر و قوی تر و بشاش تر بشه.   ...
3 آذر 1393

کمک به مامان

عزیز دلم بازم شیرین کاشته. این دفعه به مامانش کمک می کنه زمانی که من جارو برقی می کشم یا گردگیری یک دستمال هم باید به شیرین عسل بدم وگرنه شاکی می شه . جدیدا هم که یک جاروبرقی اسباب بازی براش گرفتیم می یاد و در کنار من شروع میکنه به جارو کردن خلاصه حسابی تمیز کاری می کنه .  این طور که پیش می ره فکر کنم فردا پس فردا از کار مامانی هم ایراد بگیره و خودش کارها رو بکنه. قربونش برم خانوم مامنشه. ...
2 آذر 1393

بدون عنوان

حدود یک ماه شده که دختری اصلا خوب نمی خوابه و شبا تا صبح حدود 10 دفعه بگم کم نگفتم بیدار می شه. حسابی من و بابایی رو درگیر کرده . هر کاری هم کردیم دلیلشو نفهمیدیم ، دکتر هم بردیم هیچ فایده ای نداشته و همنطوریه . نمی دونیم مال چیه داریم دوباره داروی معدشو می دیم . امید وارم که خوب بشه چون کم خوابیدن و من و باباش و مهمتر از همه خودش باعث عصبی شدنمون شده.  امیدوارم زودتر خوب بشه و یا دلیلش رو بفهمیم. ...
12 آبان 1393

فرهنگ لغات باران خانوم

روز به روز به تعداد کلمات گفته شده از دهان دختر کوچولوی خشکلم افزوده می شه . که من می خوام اونها رو حفظ کنم . خیلی هم شیرین با زبون قشنگش گفته می شه . چکیدشون اینها هستن که بهشون اضافه می کنم: ایمو                         لیمو شیرین آینگی                      نارنگی با اِش                       بالشت آمو                          عمو دایی             ...
12 آبان 1393

شروع کلمات جدید و روشن

خوشکل نازم دوست دارم و خدا رو شکر که هر روز شاهد بزرگ شدنت هستم. روزها داره می گذره و خانوم خانوما داره بزرگتر می شه . داره کلمات رو به زبون می یاره و واضح شده . میتونم بفهمم چی میگه . کلمات قشنگی که به زبون کوچولوش میاره: باب جی جی مامان نانا بابا دِزا (بابا بزرگش پدری) بابا دِدِ  (بابا بزرگ مادری) دایی دِدا (عمه ندا) نی نی آب دارو قُص (قرص)  نون مامان فدای اون حرف زدنت بشه اینم عکس خوشکل من. باران من. عسل بانو          ررر   ...
23 مهر 1393

دختری حرف نمیزنه!!!!

بازم سلام مامانی اومده تا بازم از دخترش بگه. این دفعه نگران شدم بچه های هم سن و سال تر باران همه یه چیزهایی می گن باران فقط چند تا کلمه می گه ! تو کتاب هم خوندم توی این سن حداقل باید 20 تا کلمه مفهوم دار بگه اما نمی گه نمی دونم باید چی کار کنم. خیلی باهاش صحبت می کنم اما نمی شه و تاثیری نداشته اکثر کلمات و جمله ها رو می فهمه اما جوابی نیست . امیدوارم زود تر صحبت کنه چون نمی تونه خواسته هاشو بگه و همش حرص می خوره . عزیز دل مامانی.   ...
5 شهريور 1393

نوروز 93

امسال در کنار دختر خوشکلم خیلی خوش گذشت . اینکه سه نفری سر سفره نشستیم عالی بود . سال گذشته بخاطر اینکه خواب بود نتونستم سر سفره بیارمش اما امسال حسابی خوش گذروندیم. البته ناگفته نماند که من تا آخرین لحظه گرفتار بودم و داشتم کار می کردم ولی بازم عالی گذشت از بابای و خانوم کوچولو ممنونم که این روزهای خوب رو برای من ساختن . دوستون دارم عزیزانم.    توی ایام نوروز جایی نرفتیم هم شلوغ بود و هم جای خاصی رو درنظر نداشتیم . سیزده به در هم به دوتا خانواده سر زدیم (هم خانواده من هم بابایی) . روی هم رفته بد نبود .  اینم عکسهای باران مامان سر سفره هفت سین. فرشته مامان میدرخشید. ...
12 مرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و مامان می باشد