بارانباران، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

من و مامان

خنده شيرين

اولين خنده هاش خودشو نشون دادن خنده هايي كه گاه به گاه موقع شير خوردن بهم هديه مي ده . خيلي قشنگن اميدوارم هيچ موقع اين لحظه ها رو فراموش نكنم. اما دركل دختر خوش اخلاقه و بي خودي گريه راه نمي اندازه قربونش برم الهي همش دستشو مي خوره دكتر گفت عاديه اما نبايد عادت كنه و مك بزنه دختري هيجاناتشو با دستاش نشون مي ده بلا. ...
2 ارديبهشت 1392

كابوس مامان

از اينجا بود كه دختري حساسيتش شديد شد و نمي دونستم چيكار كنم هر چي دكتر بود بردم و دست آخر خدا خير بده دكتر ايمانزاده رو تشخيص حساسيت شديد داد و گفت كه من بايد رژيم غذايي داشته باشم به خاطر اينكه شير مي دم منم گوش كردم و گرفتم اما فايده نداشت و دختري همچنان خون دفع ميكرد بهم گفت زمان مي بره تا خوب بشه اميدوارم كه زودتر خوب بشه . البته شير خشك كمكي هم به دختري داد. اميدوارم زودتر خوب بشه ولي انگار حالا حالاها درگيرم  
2 ارديبهشت 1392

تولدت مبارك دخترم

قربون قدمت برم عزيزم بعد از تحمل 9 ماه كوچولوي قشنگم رو بغل كردم خيلي نازه و خيلي ماشااله پرمو . شبيه منم نيست فكر مي كنم شبيه باباشه . خيلي دوست داشتني هستش . وزنش 3/100 و قدش 48 سانتي متره. تا حالا همچين حسي نداشتم اما وقتي تو دستگاه ديدمش دلم يه دفعه ريخت پايين خيلي ترسيده بودم اما گفتن هيچي نيست براي منظم شدن نفسش اون تو گذاشتنش . خيلي كوچولو موچولو بود مي ترسيدم بغلش كنم . دوست دارم ماماني . بابات عاشقته عزيزم   الهي قربونش بشم خيلي كوچولو بود وقتي از بيمارستان اومدم خونه حدود يك هفته بعد يعني روز 18 آذر 91 خيلي خوشحال بودم و خانواده هامون اومدن بيمارستان. اينم من و بابايي         ...
28 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و مامان می باشد