بارانباران، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

من و مامان

اولين روزهاي توي خونه

آخي خيلي ريزه ميزه هستش و از بيمارستان كه بعد از حدود يك هفته آورديمش شده 2/800 اما سعي مي كنم مامان خوبي باشم و بهش برسم تا قوي بشه. كوچولوي من صداش شبيه بچه گربه مي مونه. واقعا مامان شدن سخته اما شيرين هم هست و حاضري با همه سختيهاش بري جلو. شبها خوب خوب مي خوابه و مثل فرشته ها آرومه . اما تو روز نمي خوابه . وقتي شير مي خوره مثل آدمهاي مست مي شه و چشماش خمار مي شه .  اگه مامانم نبود نمي دونم چي مي شد . طفلي مادرم خيلي زحمت رو دوشش اوفتاد. همه كارهاي خونه رو ميكرد . تازه شبها هم اكثرا بيدار بود تا من بخوابم ساعت مي گذاشت و منو واسه شير بيدار ميكرد و بقيه كارها مثل بادگلو گرفتن و عوض كردن پوشك رو خودش انجام داد. دستش درد نكنه خيلي بي...
2 ارديبهشت 1392

تولدت مبارك دخترم

قربون قدمت برم عزيزم بعد از تحمل 9 ماه كوچولوي قشنگم رو بغل كردم خيلي نازه و خيلي ماشااله پرمو . شبيه منم نيست فكر مي كنم شبيه باباشه . خيلي دوست داشتني هستش . وزنش 3/100 و قدش 48 سانتي متره. تا حالا همچين حسي نداشتم اما وقتي تو دستگاه ديدمش دلم يه دفعه ريخت پايين خيلي ترسيده بودم اما گفتن هيچي نيست براي منظم شدن نفسش اون تو گذاشتنش . خيلي كوچولو موچولو بود مي ترسيدم بغلش كنم . دوست دارم ماماني . بابات عاشقته عزيزم   الهي قربونش بشم خيلي كوچولو بود وقتي از بيمارستان اومدم خونه حدود يك هفته بعد يعني روز 18 آذر 91 خيلي خوشحال بودم و خانواده هامون اومدن بيمارستان. اينم من و بابايي         ...
28 فروردين 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و مامان می باشد