اولين روزهاي توي خونه
آخي خيلي ريزه ميزه هستش و از بيمارستان كه بعد از حدود يك هفته آورديمش شده 2/800 اما سعي مي كنم مامان خوبي باشم و بهش برسم تا قوي بشه. كوچولوي من صداش شبيه بچه گربه مي مونه. واقعا مامان شدن سخته اما شيرين هم هست و حاضري با همه سختيهاش بري جلو. شبها خوب خوب مي خوابه و مثل فرشته ها آرومه . اما تو روز نمي خوابه . وقتي شير مي خوره مثل آدمهاي مست مي شه و چشماش خمار مي شه . اگه مامانم نبود نمي دونم چي مي شد . طفلي مادرم خيلي زحمت رو دوشش اوفتاد. همه كارهاي خونه رو ميكرد . تازه شبها هم اكثرا بيدار بود تا من بخوابم ساعت مي گذاشت و منو واسه شير بيدار ميكرد و بقيه كارها مثل بادگلو گرفتن و عوض كردن پوشك رو خودش انجام داد. دستش درد نكنه خيلي بي...