مامان من 4 سالمه خيلي بزرگ شدم
دخترك كوچك مامان قدش بلند شده ، موهاش بلند شده ، حرف زندنش تغيير كرده ، ميگه من خودم مي تونم ماماني، فداي كلامش بشم.
همانطور كه داره روزها ميگذره فاصلش با من و باباش به خاطر استقلال زيادتر ميشه ، ديگه واسه بغل كردندش بايد منتظر اجازه خودش باشيم ، خيلي اوقات هست كه اصلا دوست نداره توي بغل من و باباييش بياد و ميگه : آخه چفدر بغل ميكنيد ميخوام بازي كنم.
داره زمان سپري ميشه و چهار سالشم تمام شد، انگار ديروز بود كه صورت صورتي خوشگل كوچولوشو واسه اولين بار ديدم، اميدورم هيچوقت اين لحظات يادم نره ، واسه همينه كه مينويسم كه مبادا فراموش كنم كه چقدر اين دقايق واسم جالب بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی